مچکرم خدا
خدای مهربونم ازت ممنونم که ویانارو بهم دادی ازت ممنونم که دخترم سلامت هستش امروز یه تایپیک میخوندم که مامانایی نوشته بودنش که بچه های نازشونو داده بودن دست خدا امانت. با نوشته هاشون اشک ریختم خیلی سخته. داغ فرزند توان و تابی ماورایی میخواد یادمه ویانای نازنینم بخاطر زردی بستری شد همش اشک میریختم لخت توی دستگاه گذاشتنش وای چه روزای سخت و وحشتناکی بود یادمه پرستاره نتونست رگ بچمو پیدا کنه دو تا دستا شو مچ دست و بازوهاشو سوراخ سوراخ کرد بچم جیغغغغغغغغغ بود و گریه که میکرد. دلم ریش میشه با یاداوریش و اشک از چشام سرازیر میشه تا بغلش کردم با یه نگاهی که دلم اتیش گرفت هق هق میکرد الهی دورت بگردم مادر من واس این اشکام هنوز جار...
نویسنده :
مرمری
8:53