9ماه خاطره
سلام قند عسلم از حرکاتت میفهمم که حالت خوبه ایشالا همیشه خوب باشی نفسم بابا رفته سر کا ر و من وتو تنهاییم.دلم واس بابایی تنگ شده آخه خیلی این روزا عصبی باهاش برخورد میکنم الان که نیست ناراحتم هر کاری کردم خوابم نبرددددددددد تازه هوس چلوگوشت هم کردم هههههه شکمو شدممممممم همش گرسنه میشم فکر کنم ویانای من میخواد تپلتر شههه فداشششششش اخ جوننننننننن میبینی چه خوشحال میشم تپلی و شالم دنیا بیاییییییی آخه تو مموشمی الان شیرینی خوردم ولی اصلا تکون نخوردی فک کنم لالا کردی فدای لالاکردنتتتتتتتتت داشتم به خاطره ی این نه ماه فکر میکردم.چقدر زود گذشت هر چند سختی زیاد داش...
نویسنده :
مرمری
8:32