ویاناویانا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

وی ویِ مامان و بابا

9ماه خاطره

1390/12/12 8:32
نویسنده : مرمری
295 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قند عسلم

 

از حرکاتت میفهمم که حالت خوبه ایشالا همیشه خوب باشی نفسم

بابا رفته سر کا ر و من وتو تنهاییم.دلم واس بابایی تنگ شده آخه خیلی این روزا عصبی باهاش برخورد میکنم الان که نیست ناراحتم

هر کاری کردم خوابم نبرددددددددد تازه هوس چلوگوشت هم کردم هههههه

 

شکمو شدممممممم همش گرسنه میشم فکر کنم ویانای من میخواد تپلتر شههه فداشششششش اخ جوننننننننن

میبینی چه خوشحال میشم تپلی و شالم دنیا بیاییییییی آخه تو مموشمیتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

الان شیرینی خوردم ولی اصلا تکون نخوردی فک کنم لالا کردی فدای لالاکردنتتتتتتتتت

داشتم به خاطره ی این نه ماه فکر میکردم.چقدر زود گذشت هر چند سختی زیاد داشت اولاش ویارم خیلی بد بود هیچی نمیتونستم بخورم از همه چی بدم میومد از طرف دیگه در حال غش کردنم بودم از گرسنگی ولی غذا نمیتونستم بخورم بعدش افتادم به لکه بینی و دو هفته استراحت مطلق شدم چقدر گریه کردم از ترس از دست دادن تو.اخه قبل از تو هم یه نینی دیگه داشتم که از دستش دادیم.مامان جون و بابا جون و همه و همه نگرانت شده بودن چقدر دعا کردیم و نذر کردیم فدای نفسات واس اومدنت چه سختی کشیدم فدای یه تار موتتتتتتتتو بهترین کادوی زندگی من و بابایی

بعدشم استرس سر کار رفتنمو از پله های مدرسه بالا رفتن و ٠٠٠ تا تونستم به سختی مرخصی بگیرم بعد هم باز لکه بینی بخاطر پایین بودن جفت!روز اول کارم میشد ٥آذر.شب بدی بود خیلی بدددددد

چقدر تنهایی گریه کردم اخه بابا سر کار بود.شب قبلش با مامان جون رفتیم یه مقدار خرید سیسمونی کردیم طبق روال همیشه که مرتب در طول شب میرفتم جیشششش لک دیدمممم کلی گریه کردم نگرانت شدم تل زدم خاله منااا اونم کلی نگران شد طفلک.دوست داشت بیاد دنبالم ولی ماشینشونو نمیتونستن از پارک درارن چون همسایه ماشینشو پشت ماشین اونا پراک کرده بود.آیدا هم نینی بود و نمیشد تنهاش گذاشت.نگین هم خواب یود

خلاصه تا خود صبح گریه کردم و صبح رفتم سر کار.خدارو شکر مدیر خوب وبد و همه هوامو داشتن روزا زود سپری شد تا رسیدیم به اسفند و ماه ٩ و نزدیک شدیم به زمان دیدارررررررو در آغوش کشیدنتتتت

این روزا سنگین شدم احساس میکنم بزرگتر شدی دردای منم زیادتر شده.درد زیر شکمم که نمیزاره بشینم و پ شم بابایی کمکم میده کمر درد دارم واژن درد ولی فدای سرتتتت تو سالم باشششفقط همین مهمهماچ

ای دخمل شکمووووو از صبح شیر خوردم شیرینی خوردم باز گشنتهههه

برم یه چیزی بخورم دوست دارم

به موقع بیا

 

بابا و من بی صبرانه منتظرتیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان تربچه نقلی
15 اسفند 90 10:18
انشالله به سلامتی نی نی نازتو در آغوش بکشی عزیزم