پ مثله پنج ماهگی
سلام
بعد از مدت مدیدی اومدم واسه دخمل ناز مامان و بابا مطلب بزارم . چون رفته بودیم سفر نبودم که وب دخملی رو اپ کنم الان که برگشتم هم با کمبود وقت مواجهم و به دلیل اینکه تا اخر شهریور دیگه باید مامی پایان نامرو ردیف کنه و دفاع کنه مجبورم کمتر به وب دخملی برسم بازم از ویانای نازم عذر می خوام
جونم براتون بگه که این ویانای بلا شده عسل تر از عسلللللللل
اوایل سفر که به مامی کلی حال داد و خیلییییییییی ماه بود ولی کم کم دید مامی داره پررو میشههههههه و هی تنهاش میزاره میره خوش گذرونی دیگه بدقلقی رو ساززززززززززز کرد و از این جا به بعد سفر کوفت شد واس مامی. تا ویانارو با باباش تنها میذاشتم دو مین بعد بود که باباش باهام تماس میگرفت که به دادش برسم از دست جیغااااااااااااااااااااااایییییییییی ویانا و من بینوا یه مسابقه دو انفرادی رو برگزار میکردم و از خودم می زدم جلو و اول میشدممممممم
ولی داستان به اینجا ختم نشد و شیرین کاریای هر روزه ی ویانا دل مارو بیشتر و بیشتر می بردددددددددد
ای جونمممممممم دخترم زبون باز کرده و حرف می زنههههههه اونم چه صدای خوشملی دارههههههههه میگه گ گ گ گ و د دد د دد...
یه شب هم نصف شب حرف زدنش گل کرد و نذاشت هیشکی بخوابه و همه ذوق کرده بودن با حرف زدن دخملییییییییی و دیگه اینکه مموشمون خیلییییی راحت دیگه غلتتتت می زنههه و حتی ژست میگیره و به پهلو تکیه میده و وزن بدنشو روی یه سمت بدن نازشش تحمل میکنهههههه. دیگه اینکه عاشق اینه که لب مامی رو با دست محکم بگیره و مامی هی حرص بخورههه که رژمو پاککک کردییییییییییییی
جونم براتون بگه که تو سفر همه عاشقققققق ویانا شده بودن و هی ازم می گرفتنش و کلی قربون صدقش می رفتن و منم یه نفسی تازه میکردم
دخمل ناز مامان دیگه پاهای تپل خوردنیشو کاملا با دست میکنه دهنشو حالا نخور کی بخوررررررررررررر
کلی هم خوش اخلاق و خوش خنده شدهو همه یه پیشت که بهش میگفتن غشششششش می کرد از خنده و غریبگی کردن رو جز با مامان جونش گذاشته کنار. ولی دیروز دخمل خوبی شد و بعد از چند ساعت با مامی جونش هم کنار اومد شمال هوا گرم بود و دخملک ناز مامی لپاش هی گل مینداخت واس همین دلم نمیومد لباسایی که اذیتش میکنه تنش کنم و بیشتر با لباس راحتی می بردمش بیرون
توی رستوران من که از دستش نمیتونستم غذا بخورم بک بندددددددددد جیغغغغغغغ و ظرف غذای منو میکشید و پدر منو درمیاورددددددددد دیگه من و همسرم نوبتی غذا میخوردیم
اب دریا رو هم با تعجب نیگا نیگا می کرد و پاشو که باباییش گذاشت تو اب مثله اینکه یه حس غریب و جدیدی باشه فقط نگاه میکرد به اب! ای فدای تو بشم با اون تعجبتتتتتتتتتتت
دیگه اینکه دیروز اولین فرنی رو به ویانا جونم دادم خورد ولی زیاد ذوق نکرد . در عوض لیوان اب رو خدا نکنه دستمون ببینه بیچاره ایممممممم محکم میگیره می کشه میکنه دهنشششششششششش
و از همه مهمتررررررررررر........
ویانای ما ٥ ماهههههههههههههههههه شددددددددد
دیگه اینکه کلیییییییییییییی عکس از سفر دوم دختر نازم که به محمواباد بود گرفتیم ولی تکی هاش زیاد خوب نشد یا خواب بود یا خیلی تکون می خورد یا سرش همش پایین بود ... ومن سعی کردم چندتاشو انتخاب کنم و واسه دوستای گلمون بزارممممممم .
اینم پا خوردنششششششششششششششششش قربونش برم الهیییییییییییییییییییییی
این مطالب رو هم تند تند نوشتم چون ویانای غرغروووووووو داره غرررر میزنههههههه
بوسسسسسسسسسس