بغض مادرانه
سلام ویانای من
این مدت خیلی درگیر نوع زایمانم بودم اخر دیروز دکتر نامه ی سزارینمو داد و فرشته کوچولوی من ٣فروردین قدمای مبارکشو میزاره تو این دنیا
خیلی خوبه که میبینمت ولی الان دلم خیلی گرفته .چشام پر از اشکه یه حسی یه بغضی تو گلوم و دلمه.میترسم بعد از دنیا اومدنت من نباشم نمیدونم دیگه به هوش نیام نگران توام دختر نازنینم چه حسه حس مادرانه که دارم کم کم بیشتر درکش می کنم و درم شدیدتر میشه میدونم بعدها به این کرای بدم میخندم یا به این فکرای الکی ای که میکنم ولی الان دلم نگران تو هست جگرگوشه ی مامانی.صورتم پر از اشکه دوست دارم خودم تورو بزرگ کنم و مواظبت باشم اخه بهترین هارو واست میخوام زندگیم چشام درست کیبرد رو نمیبینه
خیلی دوست دارم ویانای من.امیدوارم رشد کردنتو بزرگ شدنتو من و بابایی ببینیم.شکوفا شدنتو ببینیم
فدای این حرکاتت بشم که تو شکمم هی وول وول میکنی و هی یه ور شکمم خودتو قلمبه میکنی بابا امروز کلی ذوق کرد یه طرف شکممو مثه یه کوه برده بودی بالا.سعی میکنم عکس بگیرم از این حرکاتت ولی واضح توی فیلم و عکس مشخص نیست
دیگه زمان زیادی تا دیدارمون نمونده خیلی بیتاب دیدنتم یعنی شبیه کی هستی؟؟؟؟؟
شبیه هر کی هستی سلامتیت تنها آرزوی منه سالم و تندرست دنیا بیای ایشالا
خیلی عزیزی واسم دارم میفهمم مامان جون یعنی مامانم چه حسایی داشته دلسوزیاشو الان میفهمم نگرانیاشو واسه ماها
عاشقتم عسل زندگیم تو پاره ی تن من و بابایی
از اینجا میبوسمت
خوب رشد کن و بزرگ شو