ویاناویانا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

وی ویِ مامان و بابا

تو بخند!

1390/11/21 23:52
نویسنده : مرمری
306 بازدید
اشتراک گذاری

-نه به ابر،

نه به آب،

نه به برگ،

نه به این آبی آرام بلند،

نه به این خلوت خاموش کبوترها،

نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام

من به این جمله نمی اندیشم.

 

من،مناجات درختان را،هنگام سحر

رقص عطر گل یخ را با باد

نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه

صحبت چلچه ها را با صبح

نبض پاینده ی هستی را در گندم زار

گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل

همه را می شنوم

                          می بینم

 

همه وقت

همه جا

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم.

تو بدان این را ، تنها تو بدان

تو بیا

تو بمان با من ، تنها تو بمان

جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب

من فدای تو به جای همه گلها تو بخند.

اینک این من که به پای تو در افتادم باز

ریسمانی کن از آن موی دراز،

تو بگیر،

تو ببند!

 

تو بخواه

پاسخ چلچله ها را ، تو بگو

قصه ی ابر هوا را ، تو بخوان

تو بمان با من، تنها تو بمان

 

در رگ ساغر هستی تو بجوش

من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی است

آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ثمين
21 بهمن 90 23:56
سلام اومدم ازتون دعوت كنم تا از نمايشگاه دنياي نفيس ديدن كنيد منتظرتون هستم