ویانا و دیدار خانواده بابایی
سلاااااااااااااااااامممممممممم
ما از دیدار خانواده بابای ویانا جون اومدیم
جای همگی خالیییییییییی خیلیییییییییییییییییی خوشششششش گذشت
قبل از هر چیز بگم ویانا دندون نیشش قبل از دندون کناری داره درمیاد!!!!!!
دیگه اینکه ویانا ایینه میگه ایناش میگه دُ دُ میگه یعنی دندون و چند تا واژه ی دیگه ک من نمیفهمم هنوز منظورش چیه
تو این سفر اوایلش ویانا خیلیییییییی اذیتم کرد همششش غرررررر میزد غذا نمیخورد ولی در عوض روزای بعدش بهتر شد مخصوصا وقتی رفتیم جاهای تفریحی و مخصوصاااااااا بعد از اینکه پسرای گل عمه اش رو دید
ویانا عاشق درخت البالو بود و را براه میگفت منو ببرین با دست خودم بچینمممممم بابا جونشم ک عاشقششششش شده بود هی مبردش واسش میچید عمه لیلا ک دیگه نگوووووووو مرتب قربون صدقه ویانا میرفت و دزدکی دور از چش باباش گازش میگرفت و پفکککککک میداد بهش.اونجا هم دست از سر کابینت و بیرون کشیدن ظرفای توش برنداشت این جیگر طلای ما.راه میرفت میگفت دو دو (دوغ) همه دلشون واسش غشششششش میرفتتتت
یه روز هم با دختر عموش ک یک سال ازش بزرگتره کلییی اب بازی کرد و در واقع سرتاپاشو گل کرد و کیفییی کرد من هم بعد از بازیش مستقیم بردمش حمام!جیگرم حیاط رو دوست داره ک ما نداریم!
تازههههههه دخملی ما تو این سفر عاشق سبزی خوردن شده بود و هی میخورد!
خلاصه خیلی خوش گذشت .ویانا هم با امیر پسر عمه اش جور بود و توی بغلش مینشست و عشوه ای میومدااااااا
یه روزم رفتیم دره تخت و وای اونجا معرکه بوددددددددد خیلیییییییی خوش گذشتتتتت ویانا هم یک بند میخواست پاشو بزاریم توی اب رودخونه .اب هم یخخخخخخخخ
کلی عکس هم داره دخمل طلامون ک چند تاشو میزارم:
ویانا و بابا جونش
وی وی و بابایییییییییی
نمیدونین چه نازییییییییییییییییییییییی میکنه واس باباییشششششش
چقدرم خوشگل قهر میکنه سرشو میزاره زمین فرقی نمیکنه کجا باشه
ویانا و علی پسر کوچیکه عمه لیلا(توی چادر)
ویانا و امیر
ویانای مستقل ما
و در آخر شاسی تولد ویانا ک تازه از اتلیه تحویل گرفتیم (به دلیل تعلل زیاد اتلیه دیر شد)
28 3 92 - ساعت 6:15 بعد از ظهر - مامی مریم