ویاناویانا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

وی ویِ مامان و بابا

حکایت بر سر زدن وی وی جوجو

1391/11/29 20:28
نویسنده : مرمری
298 بازدید
اشتراک گذاری

الهی مامی فدات بشه هانییییییییییییییییی

میبینم چند وقته میزنی تو سر خودت و سرتو میبری لای پاهات نگو جیگر طلای مامی میخواد حرف بزنههههههههههههههههههههههههه دورت بگردمممممممممممممممممم هوارررررررررررررر تا بوسسسسسسسسسسسسسسس

 

 

یه چیزم بگم که جمعه شب دهن من و بابا رو سرویس کردی نمیخوابیدی یه بند جیغغغغغغغغغغغ و گریهههههههههه قربون اشکات بابایی از دستت کلافه شد پشتشو داد بهت و خوابید.بخاری روشن بود رفتی طرفش .لی ازش ترسیدی اخه بابایی بهت یاد داده. بعد یهو گفتی بووَ واییییییییییییییییی بابایی ماچتتتتت کرد دل منم غششششششششش رفت واست دورت بگردم شیرینی زندگیممممممم

 

خدایا ازت ممنونم که ویانارو به ما دادی اونو واسمون سالم نگه دار ممنونمممممممممممم

همه نی نی هارو سالم واس پدر و مادرشون نگه دار امیننننننننننننننننننننن

یکشنبه ٢٩/١١/٩١

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مینا مامی پویان
30 بهمن 91 1:28
ای جیگرشوووووووووو با این حرف زدنششششش ببوسش از طرف من وی وی جونمو . پس عکست کو مامی تنبلللللللللللل فقط بیا دو خط بنویس بدو برو خوب؟؟؟؟؟؟؟ انگکار همشون این کارو میکننا پویانم جدیدا این کارو میکنه ولی من فکر میکردم نشونه لجبازی و نه گفتنه. اخه وقتی نخواد یه کاری رو بکنه این کارو میکنه دقیقا. قربونشون برم که انقدر شیرینن این ملوسکااااااا
مامان امیر محمد
30 بهمن 91 19:53
سلام پرنیا جون پسرم تو مسابقه شرکت کرده و برای برنده شدن به رای تو احتیاج داره ممنون میشم به این سایت بری و بهش رای بدی کد515 امیرمحمد http://shahrekhatere.niniweblog.com/ با افتخارلینک شدیدی
مامان سامیار
1 اسفند 91 23:15
ووووووی خاله به قربونت با حرف زدنت وی وی جون ماشالا به شما@}; -دیگه ماچ محکم به خاله واجب شده ها
منا مامان سودا
2 اسفند 91 16:03
اي جانوم ديگه دارن اين وروجك هاي ما بزرگ ميشن و هر روز كاراي شيرنشون بيشتر از ديروز ميشه از طرف من ويانا رو ببوووووووووووووووس
مامان فرشته کوچولو
10 اسفند 91 8:17
واسه دختر طلا
مامان سامیار
11 اسفند 91 22:16
برای ویانا عسل خاله عزیزم تووبلاگ خودتون دلیل ایجادوبلاگتوبنویس راستش منم نمیدونم چی میشه ولی فکرکنم کسی قرارنیست برنده بشه فقط این داستان ادامه پیدا میکنه
سمان مامان آرشیدا
13 اسفند 91 22:36
الهی عزیز دلم. قربون قدم برداشتنت و 4 تا دندون با هم دراوردنت برم من. خیلی بلا شدی و حرف هم که میزنی حسابی. مامانی عکس هم ازش بذار و پستات رو خوشگل کن.
sanaz
14 اسفند 91 11:34
www.myninishop.com
عسل
15 اسفند 91 15:33
الهههی میخواد حرف بزنه. بزرگ شده دخملی


اره عسل جونم تازهههههههههه یه خبر داغ بهت بدم که هنوز توی وبلاگ نذاشتم جدیدا اسم منو هم میگههههههههه
بوسسسسسسسس