آغاز نه ماهگی
سلام به نفسم
خیلی وقته کمتر میتونم بیام واست مطلب بنویسم و اپ کنم وب دخمل نازمو.منو ببخش جیگر گوشم
خیلی کارای جدید یاد گرفتی و من دقیقا شاید یادم نیاد اغازش کی بوده. دیگه میتونی بگی ماما و بابا و من کلی دلم حال میاد ای فدات بشه مامی
خیلییییییییییییییییییییییییییییییی ورو جک شدی دمار مامی رو دراوردی همش غرررررررررر می زنی بغل میخوای اصلا نمیزاری به کارام برسم و دربست باید در اختیارت باشم .امروزم از اون روزای خیلی بد بود که الان حسابی عصبی و خسته اممممممممممم ولی عاشققققققققققققققق صبح بیدار شدنتم یعنی میمیرم واس لحظه ای ک بیدار میشی و اروم میچرخی و سرتو از مانعی که گذاشتم واس نچرخیدن زیادت، بالا میاری و من دلم ضعفففففففففففففففف میره واست و قربون صدقت میرم و بوسه بارونت میکنم
همه میگن شبیه مادر بزرگت (پدری) شدی.4دست و پا میری و دیگه راضی به اینم نیستی و همش میخوای وایسی.و در نتیجه همش میخوری زمین و جیغغغغغغغغغغغغغ و ما باید یک ساعت نازتو بکشیم
عاشق غذایی خدارو شکر ولی بیشتر غذاهای سفره رو دوست داری.دیگه دوتا دندون خوشگلت تا میخندی خودشونو قشنگ نشون میدن و ما منتظر بالایی ها هستیم چون میبینم خیلی با زبون ور میری بهشون
این روزا روزای محرم هست و من دوست دارم لباس سبز تنت کنم ولی وقت نکردم برم واست بخرم متاسفانه
توی تختت هم نمیتونم بزارمت چون وامیستی و میترسم پرت شی بیرون.از اونجا ک توی روشویی میشورمت دیگه داره واست روشویی تنگ میشه و باید جای دیگه ای بشورمت
دیروز ک با بابا بردیم حمومت کردیم واس اولین بار نذاشتمت رو پامو نشستی و کلی حال کردی .ایشالا در اورلین فرصت از حمومت هم عکس میگیرم البته با این هوای سرد نمیدونم میشه یا نه
خیلی دوست دارم مامی رو کمتر اذیت کن.همش میای سراغ سیم های برق و من هی باید دنبالت باشه.تا میبینی پای کامپیوترم میای زیر صندلیمو گریههههههههههههه
با این سختیا مامی واست دامن بافته و دارم ژیله تو هم اماده میکنم
اینم چند تا عکس:
اینجا واست یه زیرانداز انداختم کاسه ماست و دادم دستت حالی ببری
اینم گوشه ی کوچیکی از شیطنتات
4/9/91 شنبه ساعت 11.30