جینگیلی شیون ما
سلام عزیزم
دختر کوچولوی من
امروز ساعت ١١ اومدم قلط بزنم تو رختخواب که از درد زیر شکمم نتونستم نمیدونم ولی فکر کنم خودتو اون گوشه شکمم جمع کرده بودیییییی
کلی صبر کردم تا دردم اروم شد و تونستم اروم اروم از جام پا شم
مامان فدات شه چقدر دوست دارم ببینمتتتتتت
دست و پاهاتو توی شکمم خوب حس میکنم بزرگ شدی خانوم شدی و واس خودت تکون تکون می خوری موچ مکزیکی میریییییییییییی هههههه
از تکونات شکمم هم تکون می خوره و موج برمیداره.بابایی کلی حال میکنه وقتی تکوناتو میبینه و میگه:جانننننننننننننننننن بابایی (اونم با چه ذوقیییییییییی)
بابا الان نیستش رفته اهواز و من و تو تنهاییم
نگین خاله مرتب سراغتو میگیره و میگه چرا نینی نمیادددددددد بی صبرانه منتظرته انگار
دوست دارممممممم
بوسسسسسسسسسسسس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی