اولین آمپول پینی سیلین
عشق کوچولوی من یه هفته بود خیلی سرفه های ناجور میکردی خیلی دیگه گلوت میخواست بیاد بیرون از اونجایی ک بابایی خیلی درگیر دانشگاهش هست من تنهایی و البته با مامان جون و دایی بردیمت بیمارستان و خلاصه دارو داد بهت هر چی گذشت با داروها بهتر نشدی دیگه یه روز ک هم من و هم بابایی حسابی از کار خسته بودیم یعنی دوشنبه بردیمت دکتر و تا دکتر گلوتو دید وایی گفت ک ما تا اخرشو خوندیم و اونجوری د ک اولینلین پینی سیلین زندگیتو زدی بمیرم برات چقدر گریه کردی عاشقتم ویانا تو نفسمی دلیل زندگی منی
قربون صورت خوشگلت قربون اون خنده های شیرینت فدای لجبازیات ک بهم میگه بزرگ شدی و میخوای واس خودت تصمیم بگیری فدای تو بشسه مامییییییییییییییی
خیلی عاقل تر شدی هر چی میگم میفهمی خطاهاتو میفهمی وقتی خرابکاری میکنی صدام میکنی نشونم میدی و میگی اووییییی یعنی میفهمی کارت منو عصبانی میکنه دورت بگردم همه جای خونه رو ابیاری کردی با ابمیوه و اب و شربت و غذا و ...
خیلی بدغذا شدی هر چی میدرستم واست نمیخوری و ناراحتم لاغر شدی 12/900 شدی از 13/400
من عاشقققققققققققققق جوراب گفتنتم نمیدونی چقدر قشنگ میگی عباس بابای مامی
عاشق ممی منی و میبینیش ذوق میکنی
وقتی لباس میپوشیم اول از همه تو دم دری
چند روز پیش من توی تراس بودم و تو گریههههههههههههه تو سالن .یه مرتبه دیدم گریت بند اومد و خبری ازت نشد یهو نگران شدم سرک کشیدم دیدم بعله در خونه بازه و ویانا خانوم یاد گرفته در باز کنه بره بیرون
منو بگی گفتم یا امام حسین و پریدم دم در دیدم در خونه همسایه ایستادی داری کفشاشونو نیگاه میکنی وقتی دیدی اونجور مضطرب بهت زل زدم و خشکم زده خودت دمپایی هاتو دراوردی اومدی تو
ماشالا خیلی عاقلی ولی احساس میکنم نسبت ب سنت واژه های کمتری بلدی
وست کودک نخبه گرفتم و دارم پراکنده هر وقت وقت کنم باهات کار میکنم خداروشکر علاقه نشون میدی
واست یه کت نیم تنه یه سارافون والان دو تا دامن بافتم
عاشق بازی با بچه ها هستی الهی مامی فدای دخمل اجتماعیش بشه
خیلی کارا بلدی الان یادم نمیاد ولی بدون بی تو میمیرم هوار هوار تا بوس واسه دخمل نازمممممممم
مامی مریم چهارشنبه 6/9/92 ساعت 11.45 شب