ویاناویانا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

وی ویِ مامان و بابا

بدون عنوان

سلام ویانا جان   عزیزم تیر ماه ما تصمیم گرفتیم یه نینی ناز داشته باشیم و تو اومدی تو وجود من.بابا خیلی مواظبمون بود و هست.خیلی واسه بودن و موندت دعا کردم و اشک ریختم تا خدا تورو واسم نگه داشت.مامان جون هم کلی نگرانت شده بود.اخه دو ماهه که بودی من حالم خوب نبود و خونریزی داشتم میترسیدیم بری و پیشمون نمونی.خدارو شکر خدا تورو به ما بخشید.از ٤ماهگی تا ٦ماهگی هم مرخصی بودم و سر کار نمیرفتم چون جفتت پایین بود.بابا همیشه میگفت ببین بچم چه حالی بهت داده؟ههههههه نمیری سر کارررررررر   عزیز دلم کلی منتظر ضربه هات موندم از زدن به شکمم و حس تکون خوردنات خیلی لذت میبرم فکر کنم دنیا بیای دلم واسشون تنگ ش...
10 بهمن 1390

هفته 32 و 4روزگی مامان مریم

سلام دخمل طلای مننننننننننننننننننننن   ببخشید که مامان تنبلی کرد و تازه داره واست یه وبلاگ میسازه ولی بدون مامان خیلی دوست داره بابا هم همینطورررررررررررر   امروز واس اولین بار ضربه هایی زدی به مامان که دردم گرفت.فدات بشم که داری قوی میشی و با ضربه هات مامانو ذیت میکنییییییییییییی البته مامان لذت میبره که ویانا داره بزرگ میشه.خدا کنه این هفته های پایانی رو به خوبی سپری کنیم و تو سر موقع دنیا بیای   ههههههههههههه بلاااااااااااااااا الانم داری میزنی اونم چه دردی دارهههههههههه دوست دارم   کلی خاطره دارم از اول بارداریم تا الان همرو مینویسم... ١٠.١١.٩٠     ...
10 بهمن 1390